اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۵:۳۹:۱۵
اذان ظهر ۱۲:۰۳:۳۳
اذان مغرب ۱۷:۱۵:۰۵
طلوع آفتاب ۰۷:۱۰:۲۰
غروب آفتاب ۱۶:۵۴:۴۷
نیمه شب ۲۳:۱۷:۳۱
۱۳۹۸/۰۷/۱۵ - ۱۵:۴۴
اولین شماره نشریه «مسیر» منتشر شد؛

ماجرای دستور رهبر انقلاب درباره حمله داعش به سامرا/ نقش السیدالقائد در پرورش رهبران حزب‌الله

در اولین شماره از این نشریه، سیدحسن نصرالله از مراودات خود با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، دکتر ولایتی از خاطرات منتشرنشده‌ خود مربوط به نقش رهبر انقلاب در تقویت جبهه‌ مقاومت و حفظ تمامیت ارضی کشور و حسین امیرعبداللهیان، از ماجرای سفر محمد مرسی به تهران، مذاکرات ایران و آمریکا در عراق و جزئیات ائتلاف جبهه‌ مقاومت با روسیه سخن می‌گویند.

 ماجرای دستور رهبر انقلاب درباره حمله داعش به سامرا/ نقش السیدالقائد در پرورش رهبران حزب‌الله

به گزارش سراج24، «مسیر» عنوان نشریه‌ای است که به‌تازگی از سوی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای منتشر شده است؛ نشریه‌ای با تمرکز بر «دکترین مقاومت» که روایت‌هایی دست‌اول از ابعاد کمتر دیده‌شده مدیریت رهبر انقلاب در محور مقاومت را ارائه می‌کند. در اولین شماره از این نشریه، سیدحسن نصرالله از مراودات خود با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، دکتر ولایتی از خاطرات منتشرنشده‌ خود مربوط به نقش رهبر انقلاب در تقویت جبهه‌ مقاومت و حفظ تمامیت ارضی کشور و حسین امیرعبداللهیان، از ماجرای سفر محمد مرسی به تهران، مذاکرات ایران و آمریکا در عراق و جزئیات ائتلاف جبهه‌ مقاومت با روسیه سخن می‌گویند.

«فرهیختگان» در شماره امروز خود بخش‌هایی از این روایت‌ها آورده است که در ادامه از نظر می‌گذرانید.

سیدحسن نصرالله: پیش‌بینی آیت‌الله خامنه‌ای درباره مذاکرات سوری - اسرائیلی درست بود
* نقش السیدالقائد در پرورش رهبران حزب‌الله
به‌رغم برخورداری السیدالقائد از اختیارات کامل از سوی امام‌خمینی، ایشان تلاش می‌کردند برای ما نقش راهنما و نشان‌دهنده مسیر را ایفا کنند و کمک می‌کردند ما خود تصمیم‌گیرنده باشیم. من همواره به یاد دارم در تمامی جلسات، در آن زمان و بعد از اینکه ایشان رهبر شده بودند، هرگاه سیدالقائد می‌خواستند نظری بدهند، می‌گفتند پیشنهاد من این است؛ مثلا در نظر و دیدگاه‌هایشان به نتیجه‌ای می‌رسیدند اما می‌گفتند شما بنشینید با یکدیگر مشورت کنید و تصمیمی را که صحیح است اتخاذ کنید.  حقیقتا السیدالقائد در آن مرحله حساس ضمن پرورش فکری، علمی و ذهنی فرماندهان و رهبران حزب‌الله، نقش مهمی در هدایت این گروه ایفا کردند تا به این ترتیب برادران ما بتوانند با اعتمادبه‌نفس بالا و اعتماد به توانایی‌های خود حتی در سخت‌ترین مسائل تصمیم‌گیری کند.

ایشان نظر می‌دادند اما این ضرب‌المثل معروف که می‌گوید «صلاح مملکت خویش خسروان دانند» را به‌کار می‌بردند. ایشان می‌گفتند: «شما اهل لبنانید و نسبت به امور خود بهتر آگاهید. ما درنهایت بعضی نظرات را می‌دهیم و شما می‌توانید از آن استفاده کنید؛ اما این خودتان هستید که تصمیم می‌گیرید.» 

* برای شما وقت دارم
انتخاب السیدالقائد به‌عنوان رهبر جمهوری اسلامی ایران از سوی مجلس خبرگان برای لبنانی‌ها غیرقابل پیش‌بینی بود، زیرا ما شخصیت‌های ایرانی را به‌خوبی نمی‌شناختیم و نمی‌دانستیم آیا فردی بهتر، عالم‌تر و شایسته‌تر از السیدالقائد برای رهبری وجود دارد یا نه؟ ما فقط مسئولانی را می‌شناختیم که با آنها در ارتباط بودیم... . برادران ما به ایشان گفتند «شما در زمان حیات امام نماینده ایشان در امور لبنان، فلسطین و منطقه و همچنین رئیس‌جمهوری ایران بودید و وقت داشتید، اما اکنون رهبر جمهوری اسلامی و تمام مسلمانان هستید و به همین دلیل شاید به‌قدر گذشته وقت برای ما نداشته باشید. لذا از شما می‌خواهیم نماینده‌ای را از سوی خود معرفی کنید تا مدام مزاحم‌تان نشویم.» در این لحظه السیدالقائد لبخندی زدند و فرمودند «من هنوز جوان هستم و ان‌شاءالله وقت دارم. من اهتمام ویژه‌ای به مسائل منطقه و مقاومت دارم و به همین دلیل با یکدیگر به‌صورت مستقیم در ارتباط باقی خواهیم بود.»(صفحه ۸۸)

علاقمندان و پژوهشگران می‌توانند نشریه «مسیر» را از اینجا تهیه نمایند

* تئوریسین راهبرد درهای باز
السیدالقائد تاکید بسیاری روی تقویت وحدت داخلی در لبنان داشتند. تاکید ایشان روی حفظ وحدت میان شیعیان، میان شیعیان و اهل تسنن و به‌طور کلی میان مسلمانان بود اما مهم‌ترین و اولین موضوع، روابط حزب‌الله و امل و وضعیت داخلی شیعیان بود. موضوع مهم دیگری که ایشان روی آن تاکید داشتند راهبرد درهای باز حزب‌الله به‌روی دیگر گروه‌های سیاسی و لبنانی-به‌رغم وجود برخی اختلافات دینی، سیاسی عقایدی و ایدئولوژیک- بود. ایشان در راهبرد درهای باز، بر لزوم وحدت میان مسلمانان و مسیحیان اصرار داشتند و در جلسات داخلی روی آن تاکید می‌کردند. تحقق این مهم نیز از برکات رهبری داهیانه ایشان بود.(صفحه ۸۹)

* پیش‌بینی آینده مذاکرات سوری- اسرائیلی
در آن زمان مذاکراتی کلید خورد و از آن تحت عنوان مذاکرات سوری- اسرائیلی یاد شد. آن زمان «مرحوم حافظ‌اسد» رئیس‌جمهوری سوریه و «اسحاق رابین» نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی بود. آنها تحت نظارت «کلینتون» با یکدیگر در آمریکا دیدار می‌کردند و حصول توافق میان آنها به مساله‌ای قریب‌الوقوع تبدیل شده بود. در آن زمان گفته می‌شد اسحاق رابین با بازگرداندن جولان اشغالی به سوریه موافقت کرده است. براساس آنچه گفته می‌شد این فضا در منطقه ایجاد شد که اسرائیل و سوریه با یکدیگر توافق خواهند کرد. آن‌موقع برخی از ما می‌پرسیدند که در صورت توافق سوری- اسرائیلی، شما چه خواهید کرد؟ و سرنوشت حزب‌الله و گروه‌های مقاومت اسلامی چه می‌شود؟ نکته اینجاست که تمامی داده‌ها و اطلاعات موجود به ما اطمینان می‌داد که مذاکرات سوری- اسرائیلی به نتیجه می‌رسد. درنهایت ما نزد السیدالقائد رفتیم. در جریان آن دیدار، تمامی مباحث مطرح‌شده و پیشنهادهای ارائه‌شده از سوی افراد مختلف را خدمت ایشان عرض کردیم. ایشان نیز در آن دیدار که با حضور برخی مسئولان برگزار می‌شد به تمامی سخنان ما گوش دادند و در حالی که تمامی مسئولان ایرانی بدون استثنا اعتقاد داشتند که مذاکرات سوری- اسرائیلی تمام شده است، فرمودند «اینکه شما بدترین سناریوها و احتمالات را در نظر بگیرید و برای مواجهه با آن برنامه‌ریزی کنید خوب است، اما من به شما می‌گویم که این اتفاق نخواهد افتاد و صلحی میان سوریه و اسرائیل محقق نخواهد شد.»

تمام حاضران در جلسه از ایرانی‌ها گرفته تا لبنانی‌ها از قطعیت کلام السیدالقائد غافلگیر شدند. ایشان نگفتند که بعید می‌دانم این اتفاق بیفتد یا اینکه ممکن است احتمال دیگری نیز وجود داشته باشد، بلکه گفتند قطعا چنین اتفاقی رخ می‌دهد.

تنها دو هفته از دیدار ما با السیدالقائد سپری شده بود که یک جشن بزرگ با حضور ۱۰۰هزار نفر در تل‌آویو برگزار شد و در حالی که «اسحاق رابین» در آنجا سخنرانی می‌کرد، فردی از میان یهودیان تندرو به سمت او آتش گشود و رابین را به قتل رساند. پس از رابین، شیمون پرز به‌عنوان نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی انتخاب شد. چند هفته بعد از حادثه کشتار قانا، انتخابات اسرائیل برگزار شد و طی آن شیمون پرز شکست خورد و به‌جای حزب «عمل»، حزب لیکود روی کار آمد و «بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر اسرائیل شد. او پس از روی کار آمدن گفت من به هیچ‌یک از تعهدات اسحاق رابین و شیمون پرز درخصوص سوریه و مرحوم حافظ‌اسد، پایبند نیستم. اینجا بود که غائله مذاکرات سوری- اسرائیلی تمام شد.(صفحه ۹۰)

 علی‌اکبر ولایتی: مقاومت رهبری نبود حیثیت‌مان در افغانستان از دست می‌رفت
* بعضی روسای سنی و شیعه مجاهدین افغان از شاگردهای رهبری بودند
حضرت‌آقا در رابطه با افغانستان جلسات متعدد و متوالی برای حل اختلافات مجاهدین افغانستانی گذاشتند. ایشان روزهای متعدد و ساعت‌های زیادی وقت گذاشتند برای اینکه کار افغانستان سامان پیدا کند و ده، یازده گروه شیعه با هم متحد شوند. این تلاش‌ها موثر واقع شد و دعوای بین برخی گروه‌های شیعی که موجب شیعه‌کشی شده بود، حل شد. آقا وقت گذاشتند که مجاهدین شیعی را آشتی دهند و درنهایت هم اینها اعلام کردند حزب وحدت اسلامی را بنا گذاشتند. این را هم بگویم حضرت‌آقا با بعضی از روسای مجاهدین افغان اعم از سنی و شیعه روابط دوستانه داشتند، تعدادی از این رهبران افغان شاگردهای آقا بودند. یعنی در زمانی که ایشان در حوزه مشهد تدریس می‌کردند، بعضی از این مجاهدین، طلبه بودند. آنها حداقل در بخشی از این ویژگی مبارزاتی، تحت‌تاثیر آیت‌الله خامنه‌ای بودند و خودشان می‌گفتند که ما شاگرد ایشان بودیم. خب اینها به افغانستان رفتند و پرچم مبارزاتی را بین شیعه برافراشتند و نقش بسیار اساسی در تقابل مجاهدین افغان با کمونیست‌ها داشتند. البته این را هم بگویم که حضرت‌آقا همین وقت‌گذاری‌ها را برای تشکیل مجلس اعلای عراق و همین‌طور برای حل اختلافات حزب‌الله و امل داشتند.(صفحه ۷۳)

 

* مقاومت رهبری نبود، حیثیت‌مان در افغانستان از دست می‌رفت
گاهی به دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی گزارش می‌آمد که ما باید طالبان را قبول کنیم. اینها دنبال این بودند که طالبان را به رسمیت بشناسند، اما آقا جلویشان را گرفت. بعدها معلوم شد همین جامهری‌ای (یعنی حمایت از مجاهدین واقعی سنی و شیعه) که ما در افغانستان داریم، جاپایی شد که بتوانیم موفق شویم. البته ما در شورای امنیت ملی هم با آنها مخالفت می‌کردیم. حتی یک‌بار با یکی از اعضای شورا بحث تندی کردیم. ایشان با حالت کنایه و تمسخر گفت وزارت خارجه دلش را خوش کرده به فلانی و فلانی. ایشان که این‌طوری تحقیر کرد، خیلی به من بر خورد، من اصلا زیر بار این حرف‌ها نمی‌رفتم. گفتم ما جان‌مان به لب‌مان رسیده و با مصیبت‌هایی، مرحوم احمدشاه مسعود و شیعه‌ها و آقای محقق را سر پا نگه داشتیم؛ چون آقای محقق در سرپل و احمدشاه مسعود در پنج‌شیر مقاومت می‌کردند و فقط دره پنج‌شیر باقی مانده بود. حتی هزاره‌جات فرو ریخته بود و ما با چنگ و دندان اینها را نگه داشتیم. این وضع ادامه داشت. برای ساقط‌کردن طالبان، باید یک حکومتی وجود می‌داشت که مشروعیت واقعی داشته باشد و به این دلیل آمدند سراغ ما. لذا همین حالا هم غربی‌ها و همه می‌گویند اگر کمک ایران نبود، امکان ساقط‌کردن طالبان نبود. گزارش‌هایی تهیه کردیم برای آقا از مذاکرات بن در آلمان، بن۱، بن ۲، بن ۳ و بن ۴ که برای ایشان فرستادیم. ما از داخل و خارج تحت فشار بودیم که طالبان را بپذیرید، اما ایستادگی کردیم. بعد هم برخی افراد مسئول می‌خواستند طرف طالبان بروند که آقا جلوی آنها ایستاد. اگر مقاومت آقا نبود، همه حیثیت ما در افغانستان از دست رفته بود و کار به اینجاها نمی‌رسید. درواقع رهبر انقلاب به اشکال مختلفی که ظرف این سال‌ها تدبیر کردند، هدایت سیاسی منطقه را برعهده دارند.(صفحه ۷۵)

* ماموریت به نیروهای مسلح ایرانی
جمهوری آذربایجان مدت‌ها مساله حفاری نفت در دریای خزر را دنبال می‌کرد. یک‌بار در نقطه‌ای -که به‌لحاظ حقوقی تعیین‌تکلیف نشده بود که متعلق به کدام کشور است و ایران در آن خود را ذی‌حق می‌دانست- برای حفاری نفت با شرکت بریتیش پترولیوم قرارداد بستند و کشتی‌های بریتیش پترولیوم آمدند تا در آنجا لرزه‌نگاری کنند. یک گزارش از این اتفاق خدمت آقا فرستادیم. یادم هست که گزارش را روز پنجشنبه نوشتیم و روز جمعه به دست ایشان رسیده بود. نوشتیم کشتی‌های یک شرکت نفتی انگلیسی می‌آیند آنجا لرزه‌نگاری کنند و مستقر شوند. اگر بخواهیم درگیر شویم باید با انگلیسی‌ها درگیر شویم و پیشنهاد ما این است که نگذاریم این اتفاق بیفتد. آقا همان روز جمعه به ستاد فرماندهی کل قوا دستور قاطع و فوری دادند که جلوی این اقدام باید گرفته شود. این نیروها هم شروع کردند به مانور در اطراف آن نقطه و اخطار کردند که آن کشتی‌ها دور شوند، کشتی‌ها هم رفتند. در آن زمان بود که حیدر علی‌اف از روس‌ها و آمریکایی‌ها کمک خواست، اما ایران جلوی این کار ایستاد و بالاخره نظر جمهوری اسلامی ایران اعمال شد. همین اقدام باعث شد ایران و آذربایجان به نقاط مشترک مرضى‌الطرفین دست پیدا کنند. بالاخره نظر آقا این بود که حقوق ایران در دریای خزر تضییع نشود. وقتی پای منافع ملی وسط آمد، حضرت‌آقا نیروی دریایی و نیروی هوایی را بسیج کردند که بروند و تهدید جدی کنند و در دفاع از منافع ملی جمهوری اسلامی ایران محکم بایستند.(صفحه ۷۸)

* عرقش را در می‌آورم!
در جریان سفر آقا به سوریه و لیبی در چادر قذافی، یک گفت‌وگویی صورت گرفت که جالب بود. آقای قذافی صحبت از رهبری جهان اسلام کرد و گفت که الان امام، رهبر جهان اسلام است و بعد از امام، رهبری جهان اسلام به من می‌رسد. آقا گفتند چطور؟ گفت: خب من سید هم هستم. (چون از یک زمانی به بعد اعلام کردند که قذافی سید است، مثل صدام که او هم یک مدتی اعلام می‌کرد سید است و یاسر عرفات هم اعلام کرده بود که سید است.) خلاصه قذافی گفت که من سید هستم، ظاهرا مدعی هم شده بود که سیدموسوی است. آقا رو کردند به ما و گفتند الان عرقش را در می‌آورم! در هیات همراه ما، آقای سیدمحمدحسین لواسانی، مدیرکل سیاسی آفریقا و کشورهای عربی هم حضور داشت؛ آقا به قذافی گفتند که اگر این‌طوری باشد که هرکس سید است، باید جانشین امام باشد فقط در همین جلسه، هفت نفر سید حضور دارند. حتی این آقای لواسانی هم سید است و هم سنش از شما بیشتر است؛ بنابراین رهبری جهان اسلام به او بیشتر می‌رسد تا به شما!(صفحه ۷۹)

امیر عبداللهیان: پیام  رهبر انقلاب به بشار اسد این بود که  مردم خط قرمز ما هستند
* شروطی برای مذاکره با آمریکا

پس از اینکه به اصرار دوستان ما در عراق، تصمیم به مذاکره گرفته شد، حضرت‌آقا شروطی را برای مذاکره تعیین کردند. شرط اول این بود که موضوع مذاکرات فقط راجع به عراق باشد، چراکه ما هیچ گفت‌وگوی دیگری با آمریکا نداریم. شرط دوم این بود که ما مذاکره دوجانبه با آمریکا نداریم. مذاکره برای عراق و ملت عراق است، پس اصلی‌ترین طرف و فعال‌ترین طرف در مذاکره، طرف عراقی است. شرط سوم این بود که طرف آمریکایی حق ندارد به‌طور یکجانبه زمان، مکان و موضوع مذاکره را تعیین کند بلکه باید هر سه طرف بر سر این موضوعات توافق کنند. نکته دیگری که آقا فرمودند این بود که نزاکت و آداب دیپلماتیک را رعایت کنید.همه این شروط را آمریکایی‌ها پذیرفتند البته این را صادقانه بگویم که بعضی توصیه‌های حضرت‌آقا آن زمان برای ما قابل فهم نبود. می‌گفتیم مثلا چرا حضرت‌آقا این حرف را زدند؟! اما بعدا در مذاکره دیدیم همان موارد اتفاق افتاد. مثلا آقا فرموده بودند مراقب باشید مذاکرات به مذاکره دوجانبه ایران و آمریکا تبدیل نشود و مبادا آمریکایی‌ها از شما بخواهند عراقی‌ها از اتاق مذاکره بیرون بروند. فراموش نمی‌کنم همان موقع با بعضی از همکاران که بحث می‌کردیم، می‌گفتیم مگر آمریکایی‌ها دیوانه‌اند که بعد از این همه شرط و شروط ما و پذیرش آن بگویند عراقی‌ها از جلسه بیرون بروند؟! عراقی‌ها خودشان واسطه کار هستند!  جالب بود که در وقت استراحت آنها سراغ اعضای تیم مذاکره‌کننده ایرانی آمدند و گفتند ما تنفس دادیم تا توافق کنیم عراقی‌ها بیرون بروند. گفتیم چرا باید عراقی‌ها بیرون بروند؟ آقای رایان کراکر گفت اینها هیچ‌کاره‌اند. ما و شما هرچه توافق کنیم به اینها ابلاغ می‌کنیم تا انجام دهند. تقریبا یک‌ربع چانه‌زنی می‌کردند اما ما دستورالعمل داشتیم و گفتیم به‌هیچ‌وجه. اگر عراقی‌ها نباشند ما مذاکره‌ای نخواهیم کرد و جلسه را ترک می‌کنیم.(صفحه ۴۸)

* روایت حسنین هیکل از رفتار رهبر انقلاب
هیکل معتقد بود مواضع و راهبردهای امام خامنه‌ای در ایران دقیق‌ترین و درست‌ترین مواضعی است که بین رهبران دنیا و منطقه در قبال سوریه اتخاذ شده است. می‌گفت هیچ‌کس نمی‌تواند بشار اسد را با این روش‌ها تغییر بدهد و خواهید دید که بشار اسد در سوریه می‌ماند و من به شما به‌خاطر داشتن چنین رهبری که این را خوب تشخیص داده است، تبریک می‌گویم. او می‌گفت من عرب هستم و می‌فهمم که اینها دارند در سوریه چه‌کار می‌کنند؛ من با شناخت عربی‌ای که از جهان عرب دارم، می‌دانم که با این روش‌ها کسی نمی‌تواند بشار اسد را سرنگون کند و او خواهد ماند. اما اینکه یک رهبر ایرانی غیرعرب بخواهد پیش‌بینی کند که بشار اسد می‌ماند، کار ساده‌ای نیست. این خیلی ارزشمند است که رهبری شما از این توانایی برخوردار است که پیش‌بینی کند در آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد. رهبری ایران اجازه نداده است که دشمنان، کشورهای اسلامی منطقه را تجزیه کنند. سیاست حمایتی شما در سوریه و عراق مانع تجزیه شده است، هرچند دشمنان خسارات زیادی وارد ساختند.

ایشان می‌گفت نتیجه یافته‌های من این است که به‌رغم این همه فشاری که روی شما وجود دارد، اعم از تحریم‌ها و هیاهوها آقای خامنه‌ای دارد کشور شما را به سمت پیشرفته‌ترین کشورها از نظر علم و فناوری و... به پیش می‌برد. شما به آمریکا نگاه کنید، ببینید تعداد ملاقات‌های رئیس‌جمهور این کشور که در رستوران‌های مک‌دونالد و کی‌اف‌سی با تجار و بازرگانان انجام می‌شود در مقایسه با ملاقات‌های او با فرهیختگان کشورش چقدراست! اما رهبر شما ساعت‌ها می‌نشیند با نخبگان، دانشگاهی‌ها و فرهیختگان و جوانان حرف‌هایشان را می‌شنود و به اینها راه نشان می‌دهد.(صفحه ۶۵)

* سعودالفیصل هم از رهبر انقلاب می‌گوید
در آخرین دیداری که با آقای سعودالفیصل، وزیر خارجه پیشین عربستان داشتم ایشان در خداحافظی گفت سلام من را به رهبرتان برسانید؛ من غبطه می‌خورم که شما در مقابل آمریکا ایستادید و ما نتوانستیم و نمی‌توانیم بایستیم و به آمریکایی‌ها نه بگوییم. این را در چه شرایطی می‌گفت؟ در شرایطی که حس می‌کرد با این تحولاتی که در منطقه ایجاد شده، بن‌علی و حسنی‌مبارک و على‌عبدالله صالح و... همه یکی پس از دیگری دارند سرنگون می‌شوند. جمع‌بندی او این بود که ما این همه خوش‌خدمتی به آمریکایی‌ها کردیم، اما آمریکا دارد حذف یکی‌یکی ما را فقط نظاره می‌کند و هیچ کمکی هم برای ماندن ما نمی‌کند. بالاخره مرحوم سعودالفیصل نزدیک به ۴۰ سال عضو ارشد دستگاه دیپلماسی یا وزیر خارجه بود و یک آدم تازه‌کار نبود.(صفحه ۶۳)

* مردم سوریه خط قرمز ما هستند
توجه رهبر انقلاب تنها به سطوح راهبردی و کلان منطقه معطوف نبود. ایشان درواقع دغدغه ملت و مردم سوریه را داشتند. وقتی بحران سوریه در سال ۲۰۱۱ میلادی شروع شد، از اولین توصیه‌های رهبر انقلاب به آقای بشار اسد که توسط سردار سلیمانی به ایشان ابلاغ شد، این بود که می‌روید به آقای بشار اسد می‌گویید مردم خط‌قرمز ما هستند. اگر چنین اتفاقی بخواهد در سوریه بیفتد و نسبت به کشتار مردم بی‌تفاوت باشید، روی حمایت ما حساب نکنید. شما ببینید در زمانی که از نظر راهبردی و سطح کلان، اهمیت مساله سوریه برای ما بسیار بالا بود، اما در نیت و فکر حضرت‌آقا کشته‌شدن یک مظلوم در سوریه، خط‌قرمزی است که سردار سلیمانی باید برود و به آقای بشار اسد بگوید.(صفحه ۶۰)

* هشداری که عمرالبشیر به مصر منتقل کرد
نکته دیگر اینکه حضرت‌آقا بر این مساله تاکید داشته‌اند که افراد اخوان‌المسلمین ممکن است انحرافاتی داشته باشند ولی حواس‌تان باشد، جریانات اسلامی نباید ناامید یا سرخورده بشوند. جنبش‌های عریق و اصیل اسلامی در منطقه باید احساس کنند که جمهوری اسلامی ایران پدرانه با اینها برخورد می‌کند. ما نباید با اینها برخورد حذفی کنیم؛ برخورد اصلاحی باید بکنیم، کمک‌شان کنیم تا رشد کنند و انحرافات‌شان اصلاح بشود. منطق رفتاری جمهوری اسلامی بر همین اساس است. آقای عمرالبشیر در سال ۹۱ در تهران حاضر شد و در حاشیه نشست جنبش عدم تعهد به دیدار رهبر انقلاب رفت. در این دیدار رهبری گفتند «اگر قرار است اخوان‌المسلمین کارهای خلاف انجام دهند، خب بگذارند همان وابستگان به غرب انجام دهند. (کنایه به نامه‌نگاری آقای مرسی با رئیس‌جمهور رژیم نامشروع اسرائیل و... .)» ۴۸ ساعت بعد، من در دفتر کارم در وزارت خارجه نشسته بودم که آقای امانی رئیس دفتر حفاظت منافع کشورمان در مصر تلفن کرد و گفت نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده که آقای مرسی می‌خواهد یک فرستاده ویژه خدمت آقا بفرستد. ظاهرا ماجرا این بوده که آقای عمرالبشیر به محض اینکه برمی‌گردد، جزئیات موضوع را به آقای مرسی می‌گوید و آقای مرسی را سرزنش می‌کند که این رفتارهای شما یعنی نامه به شیمون پرز و نحوه مواجهه با آمریکا، رفتارهای درستی نبود. او به آقای مرسی می‌گوید -به تعبیرآنها- «امام» راجع به رفتار شما چنین ملاحظاتی داشت و آقای مرسی هم تصمیم می‌گیرد فورا یک نماینده ویژه به ایران بفرستد تا با حضرت‌آقا دیدار کند. حضرت‌آقا فرمودند حتما از نماینده‌اش استقبال بشود و اگر پیامی دارند، فردی را تعیین می‌کنیم که پیام را تحویل بگیرد.

* اما پیام آقای مرسی چه بود؟
اولا عذرخواهی کرده بود که به‌دلیل همان توجیهاتی که قبلا گفته شد این امکان برایش فراهم نشده که با ایشان ملاقات کند و گفته بود من این فرصت مهم را از دست دادم. ثانیا گفته بود پیام شما را دریافت کردم. نکته جالب پیام آقای مرسی این بود که او از خودش دفاع و تاریخ زندگی سیاسی و اجتماعی خود را بیان کرده بود. اما مهم‌ترین نکته این پیام که در ذهن من مانده، این است که او گفته بود زمانی که انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید، من یک جوان بودم و شخصیت من در این سال‌ها تحت‌تاثیر تفکر امام‌خمینی شکل گرفت. او گفته بود زندگی سیاسی و اجتماعی من در این سال‌ها و تا قبل از اینکه رئیس‌جمهور بشوم هم متاثر از انقلاب اسلامی و اندیشه‌های امام‌خمینی بوده است. این را هم بگویم که پیام آقای مرسی یک پیام حبابی و توخالی نبود. مرسی برای اینکه به حضرت‌آقا نشان دهد که من پیام شما را دریافت کردم، اولین کارش این بود که تصمیم جدی گرفت تا رابطه با ایران را بهبود ببخشد. مذاکراتی هم صورت گرفت و توافق محرمانه‌ای در موضوعات نفتی، گردشگری و سرمایه‌گذاری بین ایران و مصر صورت گرفت. باید بگویم همان خطاهای آقای مرسی که در هفته‌های اول رخ داد و مثلا به شیمون پرز نامه نوشت، بعد از آن هم ادامه پیدا کرد. ما مطلع شدیم آقای مرسی بعد از سه، چهار مرحله رفت و برگشت این توافق و تنها ۱۵ روز مانده به اجرای قرارداد، نسخه‌ای از آن قرارداد محرمانه را به سعودی‌ها داده و گفته اگر به من پول ندهید و کمک نکنید، من با ایرانی‌ها چنین قراردادی را نهایی کرده‌ام. آنها که در آن زمان مشغول طراحی یک کودتا علیه مرسی بودند، وقتی هم دیدند آقای مرسی برایشان خطرناک است، زمان کودتا را جلو انداختند.(صفحات ۵۵ و ۵۶)

* نجات سامرا، روایتی از آیت‌الله سیدیاسین موسوی، امام‌جمعه بغداد
آیت‌الله سیدیاسین موسوی، امام‌جمعه بغداد بقیه ماجرا را از زبان آقای نوری‌مالکی، نخست‌وزیر وقت عراق روایت می‌کند: «در رادارها پدیده‌ای بزرگ را نزدیک شهر سامرا دیدیم که داعش بود. گزارش‌هایی آمد مبنی‌بر اینکه آنها می‌خواهند سامرا را ساقط کنند. زنگ زدم به مسئولان ایرانی و گفتم ما نیرو نداریم تا جلوی داعشی‌ها مقاومت کنند و سامرا در حال سقوط است. برای جلوگیری از داعش نیاز به هواپیمای جنگنده بود که نداشتیم. آمریکا هم که گفته بود وارد جنگ نمی‌شود. به ایرانی‌ها گفتیم که راه‌حلی به‌جز شما نداریم. آنها گفتند پرواز هواپیماهای جنگنده در خارج از مرزهای ایران، نیاز به صدور مجوز از سوی رهبر معظم انقلاب دارد. گفتیم به رهبری بگویید، گفتند باید شورای عالی امنیت ملی موافقت کند که چند روز طول می‌کشد تا اعضا دعوت شوند و تشکیل جلسه بدهند و گزارش را به رهبر معظم انقلاب برسانند. گفتیم نمی‌توان چند روز صبر کرد. بعد سردار قاسم سلیمانی با دفتر آقا تماس گرفت و گفت قضیه از این قرار است و خبر را به ایشان برسانید تا نظرشان را اعلام کنند.» سردار سلیمانی می‌گوید «بعد از چند دقیقه دستور را صادر کردند و گفتند برای عراق هرچه می‌خواهند بدهید» و پس از چند دقیقه هواپیماها پرواز کردند.(صفحه ۲۷)

انتهای پیام/

اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۶۷
آخرین مطالب
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••